با به وجود آمدن دولتـ ملتهای مدرن در اروپا در قرن ۱۹ میلادی، تئوریسینهای علوم سیاسی کوشیدند تا برای «ملت» تعریفی جامع و مانع دستوپا کنند. آنان یکی از عناصری را که برای به وجود آمدن «ملت»، اساسی و مهم شمرده و آن را به عنوان عامل وحدتبخش به حساب آوردند، وجود زبان واحد، در کنار وحدت تاریخ، فرهنگ و حتی نژاد بود. زمانی که این رویدادها و تحولات به کشورهای بیرون از غرب سرایت کرد و افرادی در صدد برآمدند تا از اروپا الگوبرداری کنند؛ با تعارضات جدّی مواجه شدند و مشکلی بر مشکلات گذشته افزودند. محمود طرزی در افغانستان از نخستین افرادی بود که از عوامل وحدتبخش ملی در این کشور در جهت ساختن ملت سخن گفت و زبان پشتو را عنصر اصلی یگانهسازی افغانستان تلقّی کرد.
از زمانی که محمود طرزی در دوران پادشاهی امانالله خان در مطبوعات آن زمان، با تأثیرپذیری از ناسیونالیسم اروپایی، از ضرورت تقویت زبان پشتو سخن گفت و زبان فارسی را زبانی بیگانه قلمداد کرد؛ وضع زبان فارسی در افغانستان همواره متأثّر از دگرگونیهای سیاسی، در نوسان بوده است. در دوران اول پادشاهی محمد ظاهر شاه (صدراعظمی محمدهاشم خان، سپس شاه محمود خان و بعدتر داوودخان) زبان فارسی یکی از بدترین مراحل تاریخی خود را در این کشور سپری کرد. با پایان یافتن این دوران، در سال ۱۳۴۳ قانون اساسی جدید تصویب شد. گویا ظاهرشاه متمایل به این شده بود که اصلاحاتی در شیوه حکومتداری پدید آورد. یکی از نکات جنجالی در قانون اساسی مزبور، جایگزین شدن اصطلاح «زبان دری» به جای «زبان فارسی» بود که در این قانون اساسی، در کنار زبان پشتو به عنوان یکی از دو زبان رسمی در کشور به رسمیت شناخته شده بود. پیش از آن، معمولاً فارسی را همانگونه که در میان توده مردم معمول است، برای این زبان به کار میبردند و آن را زبانی جدا از زبان فارسی نمیشمردند. کتابهایی که برای مدارس نوشته شده و از زمان حبیبالله و امانالله و دورههای بعدی تا تصویب قانون اساسی ۱۳۴۳ به جا مانده، نشان میدهد که در آن کتابها، آنچه را اکنون مضمون دری مینامند «قرائت فارسی» میخواندهاند. حتی در سال ۱۳۴۲ و یک سال پیش از تصویب قانون اساسی جدید نیز اصطلاح قرائت فارسی در مدارس در اسنادهای رسمی رایج بوده است. معمولاً گفته میشود که حاکمان افغانستان از سر بداندیشی و از روی انگیزههای ناسیونالیستی دست به تغییر نام زبان فارسی زدهاند تا فارسی افغانستان را از فارسی ایران جدا کنند و هویت جداگانه برایش بتراشند. داریوش آشوری در این خصوص مینویسد: "در افغانستان؛ فارسی در تنگنای فشار زبان پشتو در مقام زبان رسمی بود. گرایش سیاسی دولت در افغانستان به فاصلهگیری هرچه بیشتر از ایران و زبان رسمی آن، سبب شد که به زبان دری به عنوان زبان افغانی میدان دهند و در آن، هویت جداگانه زبانی برای خود، جدا از فارسی ایرانی، بجویند." (پرسهها و پرسشها، داریوش آشوری، ص ۲۱۳). با اینهمه، میرمحمدصدیق فرهنگ، تاریخنویس نامدار کشور که وقایع مربوط به قانون اساسی ۱۳۴۳ را از نزدیک شاهد بوده و خود عضو فعال تدوین قانون اساسی نیز بوده، گزارش متفاوت از این واقعه به دست میدهد. او در کتاب خاطراتش، در فصل قانون اساسی، تغییر نام زبان فارسی در افغانستان را معلول عاملی دیگر میداند که اینک به ذکر جزئیات آن میپردازیم:
در ماه حمل (فروردین)۱۳۴۲، شاه فرمانی برای تشکیل کمیته تدوین قانون اساسی صادر کرد که صدیق فرهنگ هم یکی از اعضای آن بود. صدیق فرهنگ در خاطراتش بارها به این نکته اشاره میکند که به پیشنهاد او و در راستای دفاع از زبان فارسی، نام این زبان در قانون اساسی ۱۳۴۳ به دری عوض شده است: "در مسئله لسان، همه بر این متفق بودند که دو زبان فارسی و پشتو، رسمی شمرده شود و به پیشنهاد من، که از طرف [موسا] شفیق هم تأیید شد، توافق حاصل آمد تا بهجای اصطلاح زبان فارسی، اصطلاح زبان دری به کار رود." (خاطرات میر محمدصدیق فرهنگ، ص ۳۰۲)
به گزارش فرهنگ، شمسالدین مجروح که رئیس کمیته تدوین قانون اساسی بود، موضعگیری جالب توجهی در مورد جایگاه زبان در قانون اساسی جدید داشت و زبان پشتو را برتری میداد: "آقای مجروح در مسئله زبان اظهار عقیده کرد که نظر به حساس بودن موضوع، از ذکر مسئله زبان در قانون به کلی صرف نظر شود. من با نظر او مخالفت کردم و اظهار داشتم که چون از چند سال به این طرف برتری زبان پشتو بر سایر السنه افغانستان و از آن جمله فارسی، توسط اسناد رسمی و اقدامات عملی دولت محرز گردیده، سکوت در این موضوع در حکم تصدیق سیاست گذشته است که یک قسمت بزرگ ملت با آن مخالفت دارد. بحث ما در این موضوع به درازا کشید. میر نجمالدین انصاری و حمیدالله خان هم با حرارت از نظر من طرفداری کردند، اما مجروح بر موقف خود ایستادگی داشت و مدعی بود که مساوی شمردن فارسی و پشتو در لویه جرگه یا مجلس مؤسسانی که به غرض تصویب قانون اساسی دایر گردد، با مخالفت مواجه خواهد شد. در سالیان پیش که من و مجروح هر دو مأمور بانک بودیم و در این موضوع با هم صحبت میکردیم، او نظر دیگری داشت و لااقل هیچگونه برتری برای پشتو قایل نبود. حتی به یاد دارم که بر اصالت «پته خزانه» حبیبی مانند من و سایرین اظهار شبهه مینمود. اما سالیان دراز همکاری با داوود خان، که تبعیض قومی و لسانی اساس سیاست او را تشکیل میداد، فکر او را تغییر داده و مثل آن است که با برتریخواهی پشتوزبانان، شریکی پیدا کرده باشد و از آن دفاع میکند. چون طرفین بر نظر خود اصرار ورزیدیم، بالاخره کار به رأیگیری کشید و نظر من از جانب اکثریت تأیید گردید." (همان منبع، ص ۳۰۳-۳۰۴)
فرهنگ در کتاب خاطراتش در جای دیگری مینویسد: "در قسمت زبان رسمی کشور، اصطلاح زبان دری که به جای زبان فارسی به پیشنهاد من در متن درج شده بود، هواخواهان برتری پشتو را غافلگیر کرد. آنها ترجیح میدادند که این زبان مانند سابق زبان فارسی نامیده میشد تا آن را بیگانه و منسوب به ایالت فارس از ایالات ایران قلمداد کرده در افغانستان از رسمیّت ساقط نمایند و زبان پشتو را یگانه زبان رسمی و ملی کشور اعلان نمایند. باید گفت که در این موضوع، پشتوزبانانی که در کمیته تسوید[تدوین] عضویت داشتند، خصوصاً شفیق و [عبدالصمد] حامد، منصفانه رفتار نمودند؛ یعنی از اصل رسمی بودن هر دو زبان و مساوات در بین آن دو، که در متن درج شده بود، صادقانه دفاع نمودند. مع ذلک، چون تعداد هواخواهان پشتو زیاد بود، فقرهای در متن علاوه شد که به حکومت وظیفه میداد برای انکشاف «زبان ملی پشتو» تدابیر خاص اتخاذ کند و این توصیه در سالیان بعدی از طرف پشتوزبانان، یا بهتر است بگوییم بیروکراتهای پشتوزبان، به عنوان سلاح مؤثّری در جهت حصول هرگونه امتیاز برای خودشان به کار رفت و موضوع مساوات در میان دو زبان رسمی را مسخ کرد. از همه بدتر اینکه در جمله اضافی مذکور، زبان پشتو به حیث زبان ملی یاد شده بود؛ بهطوری که ممکن بود از آن چنین نتیجهگیری کرد که سایر زبانها ملی نمیباشند، اما این نکته بعدها، در لویهجرگه دوباره به طور ضمنی اصلاح گردید." (همان منبع، ص ۳۳۵)
فرهنگ از حال و هوای مجلس بزرگ در زمان مباحثه راجع به مسئله زبان چنین گزارش میدهد: "در ماده سوم که مربوط به زبان بود، مخالفت یک عده از پشتوزبانان با متن، که به هر دو زبان پشتو و دری حیثیت مساوی میداد، آشکار گردید. کمیته تسوید[تدوین] و یک عده از اعضای کمیسیون و اعضای جرگه از متن مدافعه میکردند و در این مباحثه، من هم سهم فعال داشتم. در ضمنِ این مباحثات، غلاممحمدخان فرهاد، در خلال بیانیهای با همان اصطلاحات عوامفریبانه ویژه خویش، اظهار داشت که برادران عزیز، باید گردنبستهگی نشود. همه دنیا میداند که در افغانستان پشتونها اکثریت دارند و دیگر مردم اقلیت. چون در تمام دنیا، جزء تابع کل است، لهذا غیرپشتونها باید در این مسئله پافشاری نکرده و از نظریه اکثریت پیروی کنند و زبان پشتو را به عنوان یگانه زبان رسمی کشور بشناسند. در حالی که من خود را آماده کرده بودم که راجع به ترکیب اجتماعی افغانستان و حقوق اقلیتها در نظام مبنی بر دموکراسی به او جواب بدهم، آقای شریفی جاغوری نوبت گرفته در ضمن بیانیهای مملو از فصاحت و بلاغت بینظیر، مسئله را از زاویه مذهبی مطرح نموده چنین اظهار داشت: «زبان مایه شرافت انسان بر سایر مخلوقات است. چنانکه خداوند تعالی در صفت انسان و ترجیح آن بر سایر حیوانات فرمودهاند که «علمه البیان»، یعنی به انسان، بیان و گفتار و لسان آموختیم؛ اما نفرمودهاند «علمه الپشتو» و یا «علمه الفارسی» و حتی «علمه العربی» که زبان پیغمبر اسلام بود. از این معلوم میشود که نزد خداوند تمام لسانها جایگاه مساوی دارد و کسانی که حالا میخواهند یک زبان را بر دیگر زبانها ترجیح بدهند از حکم خداوند تجاوز میکنند.» این بیانیه چنان تأثیری بر مجلس وارد نمود که دیگر کسی جرأت نکرد راجع به امتیاز و برتری پشتو به عنوان زبان ملی و غیر آن چیزی به زبان آورد و به پیشنهاد یک نفر از اعضا، برای آنکه سایر زبانهای افغانستان، مثل ازبکی و غیره هم از قلم نیفتاده باشد، فیصله بر این شد که کلمات «از جمله زبانهای افغانستان» در شروع عبارت ایزاد[اضافه] شود تا ثابت گردد که هرچند دو زبان در کشور عنوان رسمی دارد، اما زبانهای کشور به همین دو محدود نمیباشد. این جلسه در فضای متشنج سپری شد. فردای آن، غلاممحمدخان فرهاد به مجلس حاضر نشد، اما هنگام صرف طعام، دکتر ظاهرخان [رئیس لویهجرگه] کاغذپاره رقعهمانندی را از جیبش بیرون آورده، طوری که عادت داشت، در ضمن خنده و استهزاء آن را قرائت کرد که مضمون آن تقریباً این بود: «جناب رئیس، من میخواستم به عنوان وکیل ملت در «لویهجرگه» برای آینده وطنم خدمت کنم، اما در مجلسی که ایراندوستانی چون فرهنگ و شریفی و امثال ایشان شرکت داشته باشند، کار کردن برای من محال است. لهذا از عضویت مجلس استعفا میدهم.» من پیشنهاد کردم که استعفای او را در مجلس قرائت کنند، اما آقای مجروح و سایر محافظهکاران مانع شدند و قرار بر این شد که دم نقد، او را به حالش بگذارند، شاید خود پشیمان شده به مجلس بازگردد. نمیدانم چنین شد یا کسانی به استمالت او به خانهاش رفتند؛ زیرا او نزد بیروکراتها، خصوصاً تحصیلکردگان آلمان، جایگاه یک طفل نازدانه را داشت که هرچه میطلبد به دسترسش گذاشته شود و اگر این ممکن نباشد از قهر و عصبانیتش با عذرخواهی جلوگیری شود. به هر حال، یکی دو روز بعد به مجلس بازگشت و تا آخر جرگه، بدون آنکه باز اظهار وجود نماید، در جلسات شرکت ورزید." (همان منبع، ص ۳۴۳-۳۴۴)
جان کلام صدیق فرهنگ در این گزارش این است که بعضی از نخبگان پشتون، به پیروی از فاشیسم و ناسیونالیسم در اروپا، میخواستند وحدت زبانی در کشور برقرار کنند و با این استدلال که زبان فارسی زبان ایرانیها و منسوب به استان فارس ایران است، فارسی را از زبان رسمی افغانستان حذف کنند. این نخبگان پشتون که برای سالیان متمادی از حمایت قوی سران حکومت برخوردار بودند، در گذشته برای تضعیف و به حاشیه راندن زبان فارسی حیلههای زیادی را به کار گرفته بودند و اکنون میخواستند کار را یکسره کنند، اما صدیق فرهنگ با تأیید موسا شفیق توانست شگردی را به کار گیرد که شمشیر فارسیستیزان را کُند کند. او پیشنهاد داد که نام زبان فارسی به دری تغییر کند تا شبهه ایرانی بودن آن رفع و بهانه از دست متعصبان ستانده شود. اگر این گزارش دقیق باشد، میتوان گفت که کار فرهنگ در زمان خودش، اقدامی خیرخواهانه و ابتکاری مفید و کارآمد بوده و جلو انزوای کامل زبان فارسی را گرفته است. با این همه، این کار نتایج ناخواسته ناگواری در پی داشت که تاکنون نیز گریبان زبان فارسی را در افغانستان رها نکرده است. هنوز هم متعصبانی وجود دارند که به بهانه ایرانیزدایی، کوشش میکنند که جلوی پیشرفت و کارآمدی زبان فارسی را بگیرند و آن را عقبمانده نگه دارند و از آن ملغمهای بسازند که هیچ سنخیّت و نسبتی با میراث پربرگ و بارش نداشته باشد. این افراد اگرچه نتوانستهاند زبان فارسی را به کلی از رسمیّت بیندازند و حضورش را انکار کنند، ولی با افراط در «دریسازی» میخواستند و میخواهند آن را ناتوان و ناهمساز و ناهماهنگ با مقتضیات زندگی مدرن بسازند. در هر حال، جدا از اینکه باعث و بانی این تغییر نام به چه منظوری پیشنهاد تغییر نام را داده، دری نامیده شدن فارسی در محافل دولتی، جنجالها و آشوبهایی را رقم زد که تاکنون هم دامنگیر زبان فارسی در افغانستان است.
منبع: روزنامه هشت صبح
لینک: https://۸am.media/fa/sediq-farhangs-narration-who-replaced-dari-in-afghanistan-with-persian/
نظر شما